تابستان 1372 بود که اولین زیر دریایی خریداری شده از روسیه با نام طارق وارد خلیج فارس شد و به ناوگان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست .
با ورود این زیر دریایی و متعقبا زیر دریایی دوم (نوح) که در بندربوشهر مستقر شد ابزار وقطعات یدکی آن نیز وارد کشور شد . از آنجایی که ما در واحد آماد فنی (تدارکات فنی ناوگان) خدمت می کردیم تیمی رو تحت عنوان تیم دریافت متشکل از سه کارمند دو نفر درجه دار و چند سرباز از جمله بنده تشکیل دادند تا با کنترل برچسب های روی جعبه ها و لیست درون آن و شمارش قطعات وهماهنگی با تیم مقابل که سه نفر روسی بودند تمامی قطعات چک شده وتحویل انبارهای مربوطه در آماد فنی گردد . البته بعضا آیتم هایی روی بسته ها ثبت شده بود که قطعه در آن وجود نداشت وبالعکس که صورت جلسه می شد .
بدلیل حجم بالای محصولات کار تحویل ماه ها طول کشید . و سرانجام در آذر ماه 72 زمزمه هایی مبنی بر مفقود شدن بعضی از اقلام شنیده شد و موضوع به بالا دستیها رسید و دستور اومد بدلیل امنیتی بودن ماجرا حتما از سوی بازرسی منطقه یکم دریایی رسیدگی شود . و چون طناب همیشه از جای نازکتر پاره میشه بازپرس پرونده (ناوبان مرشد زاده ) اگه درست یادم باشه مستقیم اومد سراغ ما سربازا که اصطلاحا تو نیروی دریایی ناوی نامیده می شدیم . و اون روز دقیقا سه شنبه 16 آذر 1373 بود که ما رو بازداشت کردن . از طرفی من پس فردای اون روز برای جشن عروسی دوست عزیزم عباس سالاری در جوزم دعوت شده و مشتاق شرکت بودم . وقتی به بازپرس پرونده اصرار کردم باید برم مرخصی بیشتر بهم شک کردن و منو انداختن بازداشتگاه و بقیه ناویها رو آزاد کردن .فردای اون روز یعنی چهارشنبه که دیدم آخرین فرصت برای رسیدن به جشن بود به فکر فرار افتادم خلاصه با یه ماجرایی از بازداشتگاه بازرسی فرار کردم سریع خودم روبه آسایشگاه مون رسوندم که لباس بردارم دیدم همه حتی مسئول آسایشگاه برای آمار رفتن آماد فنی ناچار با همون لباس نظامی از پادگان زدم بیرون (توضیح :ناوگان منطقه یکم به قدری بزرگ بود که فاصله ی هر یک از یگانها 15 الی 25 دقیقه پیاده روی داشت ) و من تمام مسیر ها رو می دویدم سر انجام رفتم تو شهر و چون می دونستم تحت تعقیب قرار میگیرم رفتم کنار ساحل تا بعد از ظهر موندم بعدش رفتم ترمینال بندر عباس و با احتیاط بیرون ترمینال واستادم تا اینکه یه اتوبوس به مقصد اصفهان اومد بیرون پریدم تو رکاب و ...
بالاخره پس از سه روز فرار صبح شنبه بیستم آذر بر گشتم ناوگان بچه های آسایشگاه که با فرار من مطمئن شده بودن کار من بوده از بر گشتم تعجب کردن و هر کسی چیزی میگفت و شنیدم که روز فرارم یه خودرو با چهار سرنشین برا گرفتنم تمام مسیرها از جمله ترمینال – پلیس راه – و حتی پایگاه نهم شکاری بندر عباس رو که شنیده بودن گاهی برای دیدن پسر عمه ام( علی جرنده) می رفتم رو سر زده و سپرده بودن ...
به هر حال اول صبح رفتم بازرسی منطقه خودمو معرفی کردم خوشبختانه بازرس مرشد زاده مرخصی بود و جانشینش یه بازجویی ساده ازم کرد وقتی ازم پرسید چرا برگشتم بهش گفتم مرخصی بهم ندادید مجبور به فرار شدم و چون کارم تموم شد برگشتم و در خدمتم یه نگاهی بهم کرد و گفت برو موقتا خودتو به یگانت معرفی کن تا موقع تصویه حساب که می خوای امضا بگیری ازت اعتراف خواهیم گرفت .
نمی دونم چه اتفاقی افتاد" جابجایی تو بازرسی منطقه صورت گرفت. ابزار آلات پیدا شد. یا بی خیالشون شدن. که امریه یا همون برگه تصویه حسابم پنج ماه بعدش یعنی 18 اردیبهشت 73 به راحتی مهر وامضا شد ومن با 10 روز اضافه خدمت در تاریخ 28/02/1373 کارت بدست از اون پادگان خارج شدم.09139538474