تو ناوگان منطقه یکم نیروی دریایی ارتش یگان آماد فنی خدمت میکردیم تابستون 1372 بود.هوا گرم و آب آسایشگاه قطع شده بود دوستم محمود بخشی( بچه ی سیرجان ) گفت: اگه ماشین آتش نشانی منطقه رو بکشونی اینجا من باهاش صحبت میکنم منبع آب آسایشگاه رو پر کنه . گفتم: باشه !
کنار آسایشگاهمون بانک مسکن شعبه ی ناوگان قرار داشت . پشت بانک انبار اسقاط کارخانجات منطقه بود که بچه ها گوشه ی فنس (تور فلزی) رو پاره کرده راه زده بودند به انبار . غروبا که دلمون می گرفت میرفتیم تو انبار زیر سایه ی درختا چای آتشی درست می کردیم و . . .
اون روز من رفتم همون جا آتیش کردم و دود به راه انداختم و از خوابگاه زنگ زدم آتش نشانی منطقه چون پشت بانک بود همه حول ورشون داشته بود چه خبره ؟.
بیچاره ها وقتی اومدن راه ورود به انبار و بلد نبودن همین جور آژیر کشون این ور و اون ور میرفتن که افسر نگهبان انتظامات کارخانجات ناوگان که درجه ی ناوبان دومی داشت جو گیر شد یه دونه از کپسولهای بزرگ اطفائ حریق که روی پایه ی چرخ دار بود رو با کمک سربازش کشون کشون آورد و از همون سوراخ فنس رد کرد .
بعد سر شیلنگ رو گرفت و به سرباز گفت بازش کن همین که شیر تخلیه باز شد فشار گاز شیللنگو از دست افسر نگهبان کشید و مثل مار به این ور و اون ور میزد و خاک وخاکستر بود که مثل انفجار بمب از آسمون میریخت . . .
تا فلکه رو بستن افسره با اون لباس فرم سفیدش کاملا سیاه و خاکستری شده بود شبیه تام تو کارتون تام وجری شده بود.از طرفی آتیش هم که آتیشی نبود و فقط دود می کرد دیگه خودش خاموش شد .
اما افسره بیچاره که متوجه شد آتیشه الکی بوده مثل برج زهر شده و داد وبیداد می کرد کی زنگ زده ؟
من برگشتم دیدم محمود نیست رفتم تو آسایشگاه دیدم سیاه شده از خنده می گه : می خوای بگم آب برامون بریزن تو منبع . . .
تصویر جمعی از بچه های آسایشگاه محمود بخشی نفراول از چپ
دو شنبه 6/5/1393 سی ام رمضان 1435 طاعات قبول عیدتون مبارک
09139538474