خيلي زيبا بود. انقدر خوب تعريف کرديد که خودمو توي اون شرايط حس کردم.

من سرباز آموزشي گروهان 1 و 2 حمزه سيدااشهدا بودم سال79 اعزام خرداد ماه، من يادم هست که براي ما نه مرخصي ساعتي بود نه شهري و حدود 60 و خورده اي روز رو فشرده آموزش داشتيم، سرگروهبان دهقان، زارع، مبارکي و ... خيلي سخت گير بودن ستوان مکي آبادي فرمانده گروهان بود و ناخدا آريانژاد هم فرمانده پايگاه بود، من بعد از سيرجان تيپ يکم تفنگداران امام حسين بندرعباس بودم و يادش بخير

سلام. بسيار جالب و شورانگيز. اما گريه ام درومد. چون خودم دوره ي 216 گردان مالک سال 1379 آموزشي سيرجان بودم. اي روزگار. بدجور دلم گرفت. من بندرعباس افتادم قرارگاه منطقه ي يكم نداجا. ناخدا اميدي فرماندش بود. تيمسارمون هم دريادار محرم معقول. وقتي يادم به اون خاطرات ميفته دلم ميگيره. دوران هجده سالگي. چه زود گذشت و سرباز عقيدتي بودم و فرمانده عقيدتي هم ناخدا محمدي نسب بود روزها دارالقران بودم که جاشم تو آماد فني بود و شبا هم مسجد جامع شهرک سورو بودم يادش بخير .
اکبر جون ببخشيد از متنت استفاده کردم.

ممنون

سلام. بسيار جالب و شورانگيز. اما گريه ام درومد. چون خودم دوره ي 267 بودم. اي روزگار. بدجور دلم گرفت. من بندرعباس افتادم قرارگاه منطقه ي يكم نداجا. ناخدا اميدي فرماندش بود. تيمسارمون هم دريادار محرم معقول. وقتي يادم به اون خاطرات ميفته دلم ميگيره. دوران هجده سالگي. چه زود گذشت. شما بندرعباس چه يگاني افتاديد؟

سلام همشهري خاطرات جالبي بود

سلام ممنون از خاطرتون باحال بود تو چاله افتادن

منم سرباز گردانمالک بودم دوره 362

سلام. وبلاگت خوبه ولي سعي کن يک قالب اختصاصي واسش طراحي کني.اگه کارت شارژ مجاني هم خواستي يه سر به سايت http://hadsi.com بزن. اگه تمايل داشتي منو با عنوان بازي لينک کن . راستي اينم چت روم سايته http://hadci.com ممنونم